نوید آنجا از جهان بدون آمریکا و اروپا حفره های کتاب و معنای هویت!
به گزارش پرسی بلاگ، مجید قیصری در جلسه بررسی رمان آنجا اظهار داشت: از حذف اروپا در داستان خوشحال شدم، چونکه انگار در رابطه با جهانی حرف می زنیم که در آن اروپا نقشی ندارد و شخصیت های اصلی از ایران و روسیه و ژاپن هستند.
به گزارش پرسی بلاگ به نقل از مهر، در اولین جلسه از دوره جدید جلسات «عصر اثر» در سال ۱۴۰۴، رمان «آنجا» نوشته تیمور آقامحمدی، با حضور سیدجواد میری جامعه شناس و نظریه پرداز اجتماعی، مجید قیصری نویسنده و منتقد ادبی، محمدقائم خانی نویسنده و پژوهشگر، علی اصغر عزتی پاک و علاقمندان به داستان در مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب اجرا شد.
در ابتدای این جلسه تیمور آقامحمدی نویسنده «آنجا»، اظهار داشت: یک روز با خودم فکر می کردم اگر تنها فرصت نوشتن یک کتاب را در زندگی داشته باشم، چه موضوعی را انتخاب می کنم؟ آن موقع بود که تصمیم گرفتم در رابطه با ایران بنویسم. این رمان هم در رابطه با ایران است. وقتی جنگ ۱۲ روزه اتفاق افتاد، ناگهان خیلی ها احساس کردند باید به ایران توجه نمایند و از ایران بگویند؛ اینجا بود که از برانگیخته شدن نگاه ها نسبت به ایران خوشحال شدم. وقتی این جنگ شروع شد، خیلی ها حس کردند باید به چیزی چنگ بزنند که تا پیش از این خیلی بدیهی و دم دستی دیده می شد؛ یعنی ایران. همین ماجرا موجب شد نگاه ها به این رمان کمی متفاوت شود.
آنجا از آینده ای حرف می زند که تجربه اش نکرده ایم و دوست داریم در رابطه با اش بدانیم
در ادامه محمدقائم خانی ضمن اشاره به رمان آنجا، اظهار داشت: خیلی ها می گویند این رمان در رابطه با ایران است ولی به نظر من تصویری که کتاب به ما می دهد، بیشتر از آنکه تصویری از ایران باشد، تصویری از تمام کره زمین است. داستان این کتاب، داستان یک سرنوشت تقریبا مشترک بین کل جامعه بشری است. من فکر می کنم خوب است که در رابطه با این نکته هم صحبت نماییم. چیزی که در این کتاب در رابطه با این جامعه بشری می بینیم، یک پادآرمان شهر است. البته نه این که ما با رمان ژانر طرف باشیم ولی رمان در رابطه با هشدار است و این که ما داریم به یک سمتی می رویم که نظام حاکم بر دنیا به همین شکل ادامه پیدا می کند و به نقطه ای خواهد رسید که در یک دوره کوتاهِ باورنکردنی همه چیز زیر و رو می شود؛ خیلی آسان تر از آنکه مردم گمان کنند.
خانی اضافه کرد: این گونه است که رمان ناگهان تبدیل به یک تصویر جهانی می شود. می گوید ما داریم به نقطه ای می رسیم که دیگر مرگ و زندگی برای آدم ها فرقی نمی نماید. من دوست دارم در رابطه با قصه جهانی کتاب سوال کنم. به نظر شما این تقریری که من داشتم، درست است؟ می توانیم داستان آنجا را یک داستان جهانی بدانیم یا نه؟
مجید قیصری در جواب خانی اظهار داشت: در رابطه با کتاب خیلی میتوان حرف زد و من مانده ام از کجا شروع کنم. چون کار را تازه خوانده ام، هنوز در من ته نشین نشده است. کتاب یک تصویر کلی به من از آینده می دهد؛ آینده ای که تجربه اش نکرده ام. نخستین چیزی که به ذهنم رسید، آیا این داستان تبار ایرانی دارد یا نه؟ و اگر تبار ایرانی دارد، پس من آنرا پیدا نکرده ام. نزدیک ترین داستانی که به رمان آنجا به ذهنم می رسد، رمانی از خانم محب علی در رابطه با زلزله تهران است که در آن آینده تهران را پیشبینی می کند. داستان های دیگری در رابطه با آینده و جنگ های آخرالزمان حرف می زنند ولی این که در زبان فارسی چنین ادبیاتی خلق شود، اتفاق خوبی است. آینده ای که ما تجربه اش نکرده ایم و دوست داریم بدانیم در آن برهه تاریخی چه رخ می دهد و جایگاه ما کجاست. این یک فرصت بود و من را به فکر وا داشت که آینده را چگونه می توان دید و من چگونه باید ببینم؟
کتاب را با یک جورهایی خوشدلی بستم. فکر می کنم نقطه درخشان کار این بود و از نظر قصه گویی به من حال خوبی داد. دلم می خواهد یک فرصت دیگری پیدا کنم و باردیگر کتاب را با یک نگاه تازه بخوانم. الآن ماجرا و شخصیت ها را می شناسم ولی دوست دارم بدانم زیر کار چه چیزی به دستم می آید
قیصری اضافه کرد: من کتاب را با لذت خواندم و عناصر جذابیتش هم زیاد بود. مخصوصاً جغرافیایی که انتخاب نموده بود؛ لبه پرتگاه جهان یا پرتگاهی که دارد طلوع خورشید را به من نوید می دهد. اگر بخواهم خیلی اجمالی داستان آنجا را بگویم، سرنوشت سه آدم در یک موقعیت به هم گره می خورد که دو تا ژاپنی و یک ایرانی هستند. یک سری حوادث با گم شدن پول یک نفر به هم وصل می شوند و قصه پیش می رود. البته این ظاهر ماجرا است و رخدادها در باطن کتاب طوری پیش می رود که همه به نحوی به ایران وصل می شوند. من آینده را این طور دیدم که انگار ما جهان تکه پاره ای داریم که سیاست و اقتصاد مردم و کشورها را از همدیگر منفک و جدا کرده است. بطورمثال در رابطه با ایران، تاجیکستان و آذربایجان و گرجستان و… از او جداشده اند. در ژاپن و روسیه هم همین اتفاق افتاده است. آنجا به ما نوید می دهد این تکه پاره ها به هم وصل می شوند. چیزی که من در آخر داستان خیلی خوشم آمد، این نگاه خوشبینانه ای بود که راوی به وصل شدن این تکه پاره ها داشت.
وی اضافه کرد: این برداشت نهائی من بود و کتاب را با یک جورهایی خوشدلی بستم. فکر می کنم نقطه درخشان کار این بود و از نظر قصه گویی به من حال خوبی داد. دلم می خواهد یک فرصت دیگری پیدا کنم و باردیگر کتاب را با یک نگاه تازه بخوانم. الآن ماجرا و شخصیت ها را می شناسم ولی دوست دارم بدانم زیر کار چه چیزی به دستم می آید.
تم بزرگ و اصلی رمان آنجا، هویت است
سپس سیدجواد میری جامعه شناس و نظریه پرداز اجتماعی، اظهار داشت: یک دعوایی در کتاب وجود دارد که سوال این است؛ آیا هویت ایرانی، با زبان فارسی است؟ خود من هم در ده سال گذشته، تمام کتاب هایی که به فارسی نوشتم، به نحوی درگیر این موضوع بودم. اگر کسی ایرانی است اما زبان مادری اش فارسی نبود و عربی و ترکی و… بود، تکلیفش چیست؟ دیدم کتاب در رابطه با این مساله حرف می زند و به یکی از سوال های مهم ما می پردازد. حدس یا شمه من بعنوان کسی که به مسایل انسانی توجه دارد و به مسایل جهانی توجه می کند، این بود که یک تم خیلی بزرگ در کتاب، بحث هویت است. من ایرانی به ۱۴۲۰ پرتاب شده ام و می بینم عقلانیت تکنولوژیک تمام جهان را فرا گرفته است. درست است که داریم در رابطه با روسیه و ایران و… صحبت می نماییم ولی انگار همه اتفاقات در یک نرم افزار اتفاق می افتد.
میری اضافه کرد: به نظرم تم های خیلی مهمی در کتاب وجود دارد. یک جاهایی کلیدواژه هایی در کتاب پرتاب می شود که اگر بسط پیدا می کرد خوب بود. در این کتاب ایده های خیلی آینده بورسیه پژوهشی ای وجود دارد، اما کماکان چیزی که دال مرکزی این رمان است، بحث هویت است. هویت در جهانی که سیطره تکنولوژیک پیدا کرده است، جهان به یک حکومت واحد تبدیل گشته و این حکومت به دنبال کنترل آدم ها است. امکان دارد لحظه ها و نقاط کوچکی باشد که انسان ها یک حس رهایی پیدا کنند ولی ناگهان افرادی می آیند و شما را مدیریت می کنند. در یک نگاه کتاب خیلی ساده بنظر می رسد ولی از یک نگاه هم علامت سوال های زیادی به وجود می آورد. بنظر می رسد بسیاری از مسایل در ۱۴۲۰ حل شده، ولی «آراز» در رویارویی با «کینو» هنوز در بحث عاطفه و اینها گیر است و نمی داند چکار کند. کسی که همه مسائلش را حل کرده، هنوز در بحث عاطفه مشکل دارد. معلوم است از این طرف مسایل مالی حل شده است ولی مسایل انسانی و اخلاقی و عاطفی نه.
مجید قیصری ضمن اشاره به مسأله «زبان» در رمان آنجا، اظهار داشت: در همه داستان هایی که می خوانیم، مدام می گوئیم این ژاپنی چطوری می خواهد با این ایرانی ارتباط برقرار کند؟ این انگلیسی چطور؟ چیزی که همین الآن در دنیا حل شده است و در این کتاب هم حل شده است. من خیلی زود باورش کردم. در داستان های رئال ماجرا فرق می کند. بطورمثال وقتی یک عراقی در سال ۱۳۶۵ می خواهد با یک ایرانی حرف بزند، برایمان سوال پیش می آید که چطوری می خواهند با هم حرف بزنند؟ ولی در این داستان به سرعت مسأله حل شد و آنها از راه گوشی و ترجمه هم زمان با هم حرف می زدند. اگر ما بحث هویتی می نماییم، شاید یکی از بحث های هویتی ما بحث زبان باشد. ما افتخار می نماییم که فردوسی توانسته این زبان را حفظ کند ولی وقتی به سال ۱۴۲۰ می رویم، زبان بعنوان پلی برای رابطه برداشته می شود.
ما با دنیایی در ۱۴۲۰ مواجه هستیم که دیگر جهان، جهان یوروسنتریک نیست. جهانی است که در آن جهان اروپا و آمریکا نقش محوری ندارند؛ نه فقط در اقتصاد و سیاست، بلکه در افواه هم دیگر حضور و نقشی ندارند
قیصری با اشاره به اینکه از حذف اروپا در داستان خوشحال شدم، اظهار داشت: انگار اروپایی در جهان نیست. ما داریم در رابطه با تکه ای از جهان حرف می زنیم که همه در یک نقطه جغرافیایی هستند؛ روسیه، ایران و ژاپن. اگر قرار بود قصه کمی جهانی تر شود، باید پای اروپا را هم وسط می کشید. البته من معتقدم اگر این کتاب ترجمه شود، خواننده احساس نمی کند که آنرا یک ایرانی نوشته است. یعنی احساس می کنی داری یک کار ترجمه می خوانی. این به مفهوم تخفیف کار نیست؛ نوع زبان و حوادث و برخوردی که با مسایل دارد، سطح کار را تا جایی برده که من فکر می کنم خواننده ای غیر از خواننده فارسی زبان هم با آن ارتباط برقرار می کند.
آنجا، رمانی که در آن از جهان استعمارزدایی شده است
جواد میری ضمن اشاره به خصوصیت های رمان، اظهار داشت: نکته ای که آقای قیصری گفت نکته مهمی است. اگر بگوییم رمان یک خلق مدرن است و ادبیات جدید با رمان شکل گرفته است، ما هم به علت این که بخشی از این عالمیت جدید هستیم و ذیل سوژه اروپایی تعریف شده ایم، وقتی می خواستیم بفهمیم رمان چیست، می رفتیم بالزاک و ویکتور هوگو و… می خواندیم و همیشه این فضای اروپایی جایی در داستان ما حضور پیدا می کرد. این یک حقیقت است که جهان نزدیک ۲۰۰ سال است که تحت سیطره رسانه ای و فرهنگی و علمی و فکری و از تمام مهم تر متافیزیکال سوژه اروپایی قرار گرفته است. اما شما وقتی رمان آنجا را می خوانید، انگار جهان دیگر جهان یوروسنتریک نیست؛ نه آمریکایی در آن هست، نه اروپایی. اصل داستان روی یک جغرافیایی شکل گرفته که اوراسیا است. محور اصلی آراز است که آذربایجانی است و از ایران آمده است. ما با دنیایی در ۱۴۲۰ مواجه هستیم که دیگر جهان، جهان یوروسنتریک نیست. جهانی است که در آن جهان اروپا و آمریکا نقش محوری ندارند؛ نه فقط در اقتصاد و سیاست، بلکه در افواه هم دیگر حضور و نقشی ندارند. وارد فضایی شده ایم که ذهن انسان ها رها شده است و از آنها استعمارزدایی شده است. انسانی متولد شده که دارد معادلات دیگری در جهان تعریف می کند.
میری اضافه کرد: این نکته ای است که با حال و اینجای ما ارتباط دارد. حالا آن چیست؟ با اتفاقاتی که الآن در جهان رخ می دهد، مثل جنگ ۱۲ روزه و جنگ روسیه و اکراین و جنگ چین و آمریکا، انگار وارد تونلی می شویم که ابتدای آن مشخص است اما میانه و انتهای آن مشخص نمی باشد. با این همه این رمان جهانی را به ما نوید می دهد که جهان بدون آمریکا و اروپا است.
هرچه جلوتر می رویم شخصیت پدر پررنگ تر می شود. اما پدر در این کتاب مثل بازیکنی است که تا دم دروازه می رود ولی گل نمی زند. چیزی که باید از پدر و مادر و خانواده دربیاید، درنمی آید؛ بخصوص این که این شخصیت ها نمادی از وطن هستند
وی اضافه کرد: می گویند در نقد ادبی باید نویسنده و اثر را نقد کرد. اما من می خواهم بگویم این کتاب یک لذت خاصی به من داد و آن به خاطر ظرافت هایی بود که نویسنده داشت. این نشان از چیزی در نویسنده است؛ بطورمثال باید خیلی سفر کرده باشد و دنیا را دیده باشند. ما در ایران حتی وقتی می خواهیم در رابطه با روسیه یا چین صحبت نماییم، از روس ها و چینی ها هیچ فهمی نداریم. فهم ما از این کشورها از کانال انگلیسی با فهم اروپایی ها گذشته است. آقای آقامحمدی یک جایی می گوید جهان روسی دو تا پایه مهم دارد؛ یکی پوشکین و یکی داستایفسکی. حرف ساده ای است ولی اگر کسی اینها را بفهمد، نقاط مهمی از دغدغه انسان روسی را درک می کند. این که نویسنده این نکته را وسط داستان خودش پرتاب کرده، چیز ساده ای نیست و نشان میدهد نویسنده با ادبیات کلاسیک و معماری روسیه آشنا بوده است. این ظرافت ها در کمتر رمان ایرانی وجود دارد.
اگر بعضی حفره ها در کتاب پر می شد، معنای هویت بهتر شکل می گرفت
سپس مجید قیصری ضمن اشاره به صحبت های میری، اظهار داشت: یک نکته ای را آقای دکتر گفتند و آن هم این که نویسنده در متن خود یک چیزهایی را پرتاب کرده و رها کرده است. به نظر من یک عجله ای در متن وجود دارد و نویسنده می خواهد زودتر قصه را جمع کند. شاید اگر متن با یک تأمل دیگری نوشته می شد، پدر و مادر بهتر درمی آمدند. خلأ مادر را در کتاب بیشتر حس کردم. درست است که هرچه جلوتر می رویم شخصیت پدر پررنگ تر می شود اما پدر در این کتاب مثل بازیکنی است که تا دم دروازه می رود ولی گل نمی زند. چیزی که باید از پدر و مادر و خانواده دربیاید، درنمی آید؛ بخصوص این که این شخصیت ها نمادی از وطن هستند. حفره هایی در کتاب وجود دارد که اگر نبود، معنای هویت بهتر شکل می گرفت.
جواد میری در قسمت پایانی صحبت های خود، اظهار داشت: همانطور که در ابتدا گفتم، دغدغه های هویتی در این کتاب موج می زند. دائماً به گرجستان و ارمنستان و آذربایجان و… اشاره می کند و دغدغه جدایی این تکه ها از ایران را دارد. این نکته را نباید فراموش نماییم که رمان فقط جهت خواندن نیست. رمان یک خاصیت التیام بخش هم دارد و یکی از کارکردهایش درمان تروما است. وقتی این رمان را می خواندم، چون دائم به پدر و خاطرات پدر اشاره می کرد، خودم هم التیام پیدا می کردم و یاد پدرم می افتادم.
میری در آخر اظهار داشت: این سوال را باید پرسید که آیا رمان و یا نویسندگان می توانند استراتژیست هم باشند؟ بطورمثال ما می توانیم از رمان و ادبیات انتظار داشته باشیم که در سال ۱۴۲۰، تکلیف ما را با منطقه قفقاز مشخص کنند؟ می توانند سیاستگذاری کنند؟ به نظرم این سوالی است که باید به آن بیندیشیم.
منبع: persiblog.ir
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب