گفت وگوی مهر با حجت الاسلام محمدهادی اصفهانی
روایتی مدرن از سیروسلوك آیت الله قاضی
پرسی بلاگ: نویسنده رمان کهکشان نیستی می گوید که محتوای حرکت معنوی ساختار و فرمی را می طلبد که همخوان فطرت باشد، با این رمان تلاش کردم تا محتویات مکتب معرفت النفس را در فضای عمومی ارائه کنم.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: هرچند که پیشینه جنبش های نوین ادبیات دینی ایران به دوران پهلوی دوم می رسد، اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود که توجه نویسندگان حوزه ادبیات داستانی به مضامین دینی و مذهبی بیش از پیش شد. سال ها نویسندگان مختلف تجربیات گوناگون و بعضاً بهادار ای را به مخاطبان ارائه دادند، اما تعریف دقیقی از ماهیت و ساختار ادبیات دینی هیچ وقت ارائه نشد. عدم شکل گیری ساخت نظری اینگونه ادبی موجب شد، تا فقط مباحث محتوایی اهمیت بسیاری پیدا کرده و «ساختار» بدل به «مساله» نویسندگان نشود. توجه به محتوا آنچنان زیاد بود که حتی بعضی به صرف نوشتن درباره شخصیت های تاریخی برجسته در حوزه دین را اثری در حوزه ادبیات داستانی دینی به شمار آورند.
اما بتازگی رمانی انتشار یافته که می توان آنرا نمونه اعلای داستان نویسی دینی به شمار آورد. رمانی که اولین اثر نویسنده اش است و تجربه نوینی در فرم به حساب می آید. این توجه به فرم البته به مفهوم عدم توجه به محتوا نیست. به جرأت می توان اظهار داشت که این اثر از معدود آثار اینگونه ادبی است که در آن فرم و محتوا با هم همخوانی کامل دارند و شاید اگر نویسنده از این فرم بهره نمی برد، نمی توانست محتوا را به درستی عرضه نماید. با این رمان حتی می توان این نکته را هم بیان کرد که دینی بودن یک اثر بستگی مهمی به فرم هم دارد.
صحبت از رمان «کهکشان نیستی» نوشته حجت الاسلام والمسلمین محمدهادی اصفهانی است که بتازگی توسط نشر فیض فرزان انتشار یافته و در کوتاه زمانی نیز چاپ های گوناگون را تجربه است. رمان برمبنای زندگینامه مرحوم آیت الله سیدعلی قاضی نوشته شده که از چهره های برجسته عرفانی در مکتب نجف اشرف بود و استاد خیلی از علمای برجسته معاصر همچون مرحوم علامه طباطبایی، مرحوم آیت الله بهجت و… روایت ها و رخدادهای زندگی مرحوم علامه قاضی در این کتاب هرچند که در ساحت داستان به مخاطب ارائه می شوند، اما عمدتاً مستندند به منابع گوناگون. در سطر سطر این رمان کتابخانه ای عظیم پنهان است و منابع بسیاری نیز به مخاطب معرفی می شود. نویسنده که این کتاب را در نجف اشرف به رشته تحریر درآورده است، توانسته در ساحت داستان، بستر نظری مکتب سلوکی نجف را آموزش دهد. گفت وگوی مهر با حجت الاسلام محمدهادی اصفهانی را در ادامه بخوانید:
یکی از اشکالات مهم در ادبیات داستانی دینی ایران این است که نویسندگان این عرصه از ساحت تجربه فرمیک به دور بوده اند، اما «کهکشان نیستی» با ساختار و فرم روایی اش نشان داد که اتفاقاً یکی از خاصیت های اصلی و اصیل ادبیات دینی در فرم اش است. استفاده از راویان گوناگون در این رمان اتفاقاً با ساختار نیز همخوانی کامل دارد. چگونه به این ساختار روایی رسیدید؟
محتوای حرکت معنوی ساختاری را می طلبد که همخوان فطرت باشد. اگر هدف این است که مخاطبان ما با محتوا ارتباط برقرار کنند، نیاز است تا کاری نماییم که آنها خویشتن خویش را در ساحتی که مقرر است در آن حرکت کنند، بیابند. یافتن خویشتن در ساحت سلوک الی الله یکی از قدم های مهم برای حرکت های معنوی است. معمولاً ما از بیرون ناظر و شاهد و قاری احوالات اولیا الهی هستیم و در این وضعیت به تعبیر امروزی ها نمی توانیم با ماجراهای فکری و حرکت های معنوی آنها همذات پنداری نماییم.
محتوای حرکت معنوی ساختاری را می طلبد که همخوان فطرت باشد. اگر هدف این است که مخاطبان ما با محتوا ارتباط برقرار کنند، نیاز است تا کاری نماییم که آنها خویشتن خویش را در ساحتی که مقرر است در آن حرکت کنند، بیابند فرم کتاب «کهکشان نیستی» برخاسته از فطرت و جبلت آدم هاست. ساختار و فرم به شکلی طراحی شده که مخاطبان قدم به قدم با شرایط خودشان، شخصیت های مختلفی را که شاهد و ناظر یک بستر تاریخی بوده اند، مشاهده و با آنها همذات پنداری کنند. به عبارتی بهتر امید است مخاطب با این سنخیت پیدا کردن به سمت «حقیقت» خویشتن حرکت نماید.
در نظریه های ادبی جدید اعتقاد بر این است که هر متن جدید در حقیقت روابط بینامتنی از لحاظ صورت و معنا با میراث ادبی قبل از خود دارد و این میراث هم لزوماً منوط به دوره خاصی نیست و شاید عصاره ای از کهن ترین تا تازه ترین منابع در ذهن نویسنده نقش بربندد و متن جدید بر طبق این عصاره متولد شود. در «کهکشان نیستی» ارجاعات و نشانه های خیلی از متون وجود دارد و خود شما هم در آخر کتاب در ارائه بخش اسنادی به آنها اشاره کرده و در حقیقت از آنها رمزگشایی کرده اید. اما همانطور که اشاره کردم در ادبیات داستانی دینی «کهکشان نیستی» از نظر فرم یکه است. این فرم چقدر الهامی بوده است؟
برای طراحی این ساختار از منابع مختلفی الهام گرفته ام. الهام اول از روایات دوده (ع) است. حدیث کسا شاهد مناسبی برای این مساله است. در نقل های شیعه حضرت صدیقه طاهره (س) راوی این حدیث هستند و طریق و شیوه نقل شاهکار و تأثیرگذار است و مخاطب را مستقیماً وارد فضای ماوقع می کند. همین طور حدیث شریف دیگری به نام «نورانیت» از امیرالمومنین (ع) است که جناب ابوذر و جناب سلمان آنرا نقل کرده اند، ساختار روایی این حدیث نیز فوق العاده است و مخاطب را مستقیماً به بطن ماجرا وارد میکند و این ساختار در فرم «کهکشان نیستی» نیز تأثیر گذاشت. البته از دستاوردهای فرمیک نویسندگان جهان و رمان های مدرن هم الهام گرفته ام.
اما در کل به جهت اینکه بتوانم مخاطب را از حیث روحانی با ماجراهای عرفان اسلامی و مکتب عرفانی نجف اشرف به ویژه مرحوم آیت الله سیدعلی قاضی مرتبط کنم، این ساختار را طراحی کردم و به آن شکل دادم. وجود راویان گوناگون موجب می شود تا مخاطبان بیشتری توان همراهی با سیر آفاقی و انفسی شخصیت اصلی داستان پیدا کنند. بعنوان مثال شاید مخاطبان خانم نتوانند با روایت راویان مرد ارتباط برقرار کنند، اما با فصل هایی که راوی همسر مرحوم قاضی است، ممکنست بیش از پیش ارتباط برقرار کرده و باقی فصل ها را برمبنای آن پیش بروند و درک بهتری از فضای سیرالی الله داشته باشند. ضمن اینکه روایت همسر مرحوم قاضی ما را به بطن زندگی ایشان هم برده و نمایان می کند که این بانو چگونه خم و چم ماجراها در زندگی اش با علامه قاضی را به سرانجام رسانده و نقش مؤثری در ترقی ایشان داشته است.
فرم کتاب «کهکشان نیستی» برخاسته از فطرت و جبلت آدمهاست. ساختار و فرم به شکلی طراحی شده که مخاطبان قدم به قدم با شرایط خودشان، شخصیت های مختلفی را که شاهد و ناظر یک بستر تاریخی بوده اند، مشاهده و با آنها همذات پنداری کنند شاگردان آیت الله سیدعلی قاضی و خیلی از افراد کوچه و بازار هم راویان این رمان هستند و هرکدام قدم به قدم احوالات خودشان را در راه ارتباط با ایشان بیان می کنند. این تعدد روایات موجب می شود مخاطب نیز در بطن روایت اصلی وارد شده و به فکر فرو برود و احساس نکند که از خط سیر اصلی خارج است. این ساختار موجب می شود تا حقیقت و نوری از عقل خود مخاطب به او تابیده شده و با او به مکالمه بنشیند.
از فرم روایی خاص و مهم رمان صحبت کردیم، اما به واقع یکی دیگر از امتیازات کتاب نسبت به منابع مشابه را می توان در محتوا هم دانست. در ادبیات شفاهی و افواه روایت های شگفت انگیزی درباره علما وجود دارد که بعضاً کتاب هم شده اند. به زعم بسیاری تعدد زیاد این روایات و ترویج فکر نشده و بی حساب و کتاب این کرامات موجب رواج عرفان های فست فودی و رواج فرق باطل صوفیه هم شده است که اگر تعدادی از آنها به خاصیت هایی هم رسیده باشند، روش شان غیرشرعی بوده است. اما در رمان «کهکشان نیستی» بحث درباره کرامت ها متفاوت است. بعنوان مثال در فصلی از رمان که اصحاب مرحوم سیدمرتضی کشمیری درباره کرامات ایشان صحبت می کنند، علامه قاضی می گوید که بزرگترین کرامت وی در استفاده نکردن از وجوهات و کار کردن برای تامین معیشت خود است.
می دانیم که در نظریه های ادبی و نقد بر این تاکید شده که فرم و محتوا باید همطراز همدیگر باشند. اگر در اثری فرم قوی اما محتوا کاستی و ضعف داشته باشد، نتیجه این خواهد بود که مقصود نویسنده از نگارش رمان و هدف نهایی آن هیچ وقت دیده و درک نخواهد شد و کتاب و زحمات نویسنده ثمره ای بجز سرگرمی نخواهد داشت. اگر بخواهم مثالی بزنم، به نظرم یکی از رمان هایی که فرمی قوی اما محتوایی به شدت ضعیفی دارد «موت صغیر» محمد حسن علوان است که جایزه بوکر ۲۰۱۷ را هم برد. این رمان واقعاً ساختاری زیبا و عالی دارد اما محتوایش ضعیف است و تصویری به شدت انحرافی از محی الدین بن عربی ارائه می دهد.
با تمام اختلافاتی که نسبت به جناب ابن عربی در منابع اسلامی وجود دارد، اما «موت صغیر» مقامی که اهل معرفت برای او قائلند را به شدت تنزل می دهد. بدین سبب توجه به محتوا هم از ضرورت هاست. نکته مهم این است که درباره مرحوم آیت الله قاضی کتاب بسیار نوشته شده و منابعی نیز به صورت پراکنده احوالات ایشان را نوشته و جمع آوری کرده اند. حلقه مفقوده در این میان طریقه ایشان و مکتب عرفانی نجف اشرف است. به عبارتی معین نیست که محتوای حقیقی مکتب عرفانی نجف و طریق سلوک علامه قاضی چیست و افراد چگونه می توانند با معانی و ادراکات آن هم آغوش شوند و به قله های بلند و رفیع آن دست پیدا کنند؟
بسیاری از نویسندگان عرصه دین نظرشان بر این است که امروزه جوان ها دیگر کتاب نمی خوانند و حوصله مطالعه متون پیچیده را ندارند و ما باید همه چیز را برای آنها ساده نماییم. قلم «کهکشان نیستی» اما قبل از اینکه پذیرفته باشد که زندگی علامه قاضی و احوالاتشان و حتی ساحت داستان را تنزل دهد، تلاش نموده تا مخاطب را دعوت به حرکت و مفاهمه ای که برخاسته از اعتلای فطرت اوست نماید و با پشتوانه ی آن معنویت مکنون در وجود هر کس او را به مرتبه ای بالاتر از آنجائیکه قرار دارد رهنمون شود.
به نظرم ساده کردن نباید به تنزل معنا ختم شود. کلام الله مجید در انزل مراتب و در ساحت های هستی و طبقات وجودی آدمی به بهترین بیان نازل شده، اما ساختارش به شکلی است که از پایین ترین درجات ایمان تا اعلی درجات موحدین با الفاظ و ساختار و چینش آن اتحاد روحانی در طبقات مختلف معنایی پیدا می کنند. بدین سبب نوشتار باید واجد خاصیت هایی باشد تا افراد وقتی به مطالعه آن می پردازند به میزانی که روحانیت شان کشش دارد از آن بهره برده و با کمک آن یک پله به سمت بالاتر حرکت کنند.
بنابراین هدفم این نبود که کتابی بنویسم که همه خوششان بیاید. در نوشتن مصر بودم که چیزی بنویسم که هرکس آنرا مطالعه کرد احساس کند در وجودش جنب و جوشی متعالی و روحانی برای حرکت به سمت عالم معنا به وجود آمده است. به خاطر همین تاکید ابتدای کتاب نوشتم که این اثر فاقد استانداردهای رمان است. اصولاً من به «مسئله» نوشتن نگاه متفاوتی دارم. عمدتاً هدف از نوشتن این است که در حد بضاعت به افراد معارفی ارائه شود که فکر و ایده «سفر به حقیقت» در نهادشان بیدار شده و عزم بر خودشناسی در آنها قوت پیدا کند.
محتوای کتاب برمبنای مکتب «معرفت النفس» و همین طور داده هایی است که یا از میراث مکتوب استخراج شده اند یا سینه به سینه از اساتیدی که خداوند توفیق شاگردی آنها را روزی فرموده است بدست آمده است. نکته ی درخور تأمل چینش این میراث در ساحت داستان برمبنای احوالات و سیرهای انسانی است. منظومه های وجودی انسان به ویژه در بخش نظری اش دوایری هستند که مرحله به مرحله احتیاج به توضیح و تفسیر و تفصیل دارند. در بخش محتوایی و عملی، ماجرا متفاوت می باشد، اما در همین بخش نظری که قابل ارائه بوسیله صفحات کتاب است، تلاش گسترده تری را می طلبد و قویّا معتقدم ما هنوز از نظر ارائه مکتوبات به نسل امروز کار خاصی نکرده ایم.
و عدم ارائه این مکتوبات برای شناخت عرفان واقعی منجر به خارج شدن عرفان و تصوف از ساحت معنایی اصیل خود شده است؟
وقتی شما فضای عرفانی را از بستر تخصصی خود که: ریاضت نفس، مراقبه عمیق و شرعی، توجهات عالیه و زحمت زیاد و صبوری طولانی مدت است، خارج کرده و فضای مکتوبات را به سمت فقط نقل کرامات و احوالات ببرید، روند شما منجر به طرح شاخص هایی می شود که لطمه جدی به بستر حرکتی افراد برای دخول در سیر حقیقی و ادامه مسیر زلال سلوک الی الله می زند. به عبارتی درست است که این نقل ها ممکنست در وجود افراد فاعلیتی را بوجود آورد و آنها را به این سمت حرکت دهد که دنیای قدرت های ماورا الطبیعه وجود دارد و در مقابل آنها منظره جهان های غیبی را تا حدی ترسیم کند، اما بازدهی آن بسیار محدود خواهد بود. به ویژه در دنیای مدرن و عصر جدید که جهت گیری جریان شیطانی به سمت ارائه «غیب انحرافی» و «غیب دروغین» است که در آن هم برخی قدرت ها و برخی توانایی ها وجود دارد، اما ارزش گذاری ها و ملاک هایش ریشه در حقایقی دارد که در نهایت منجز به خروج باطن ها از جاده امن الهی می شود. این مباحث را طی پنجاه ساعت فیلم در طرح درس حیله های مدرن شیطان که در شبکه آپارات دردسترس است توضیح داده ایم و به خوانندگان پیشنهاد می کنم حتما این مباحث را از ابتدا و به ترتیب مشاهده کنند.
وقتی انسان احوال صالحین را می خواند حالی دگرگون پیدا می کند، اما برای حرکت کردن و وارد شدن در منظومه های گوناگون سلوکی انسان حق ندارد آن هم احوالات غیرمعصوم را بر زندگی خودش تطبیق و بعضاً تحمیل کند در ادامه توجه به این نکته مهمست که سررشته و نقطه عطف مکتب دوده (ع) عبودیت محض خدای تبارک و تعالی است و این مفهوم باید در رأس هرم شناختی انسان برای عزم و حرکت قرار گیرد و بعد از آنست که در اضلاع هرم مکتب دوده علیهم السلام و در سایه ی آن مکاتب عرفانی حقه که از مشوبات غیر ولایی و توحیدی زدوده باشند قرار می گیرند. در بعضی منابع سعی شده به صورت پراکنده این «مسئله» را طرح کنند که فارغ از موفق بودن یا نبودن تلاش شان نکته مهم این است که سالک الی الله و کسی که می خواهد سیر معنوی داشته باشد، در هر بازه ای از بازه های معرفتی که ورود پیدا می کند یا در هر سرزمینی از سرزمین های سلوکی که وارد می شود، در آن منزل الزاماتی را برای تعبد خواهد داشت که ممکنست این الزامات در هر منزل باهمدیگر تفاوت کند. قیاس این شاقول و تشخیص در هر مرحله ای متفاوت می باشد.
اشرابی که نفس سالک در آن مرحله از حقیقت ایمان و ولایت شده، با طبقات بالاتر طبعاً متفاوت خواهد بود و در مقطعی از زندگی خودش برنامه های خاصی را خواهد داشت که با طبقات دیگر متفاوت خواهد بود. ممکنست در دوره ای مشغول توجه و شیفتگی نسبت به احوالات و کرامات و… هم بشود اما در دوره های پس از این امور اولیه برگردد و به آنها پشت پا بزند و مغز ولایت دوده علیهم السلام که حقیقت توحید است روی بیاورد. نکته بسیار مهمی که باید بر آن تاکید شود اینست که در خیلی از کتب و زندگینامه ها سیر زمانی سلوک فرد درنظر گرفته نشده است. اگر در خط حرکتی اشخاص از جوانی تا مثلاً ۸۰ سالگی، فقط محتویات زندگی به صورت داده کلی ارائه شوند و زمان سلوکی معلوم نباشد، یعنی فی المثل مشخص نشده باشد که سالک در کدام منظومه سلوکی اش آن احوالات خاص و کشفیات را داشته، موجب لطمه های جدی و انحرافات و یاس شدید در حرکت های معنوی اشخاص خواهد شد.
نخستین خطر این است که با این روند بزرگنمایی هایی صورت خواهد گرفت. مثلاً ممکنست بگویند که این شخصیت معصوم و استثنا بود و دست یافتنی نیست. مشکل دیگر این است که ممکنست سالکان الی الله در مراحل مختلفی باشند، حتی ممکنست فقط مرحله توبه یا مرحله نخست سلوک باشد، اما احوال آقایان و شخصیت های خاص را بعد از مطالعه با خودش تطبیق دهد. او پیرمردی ۸۰ ساله را که ۶۵ سال سیر الی الله کرده را با خودش که در اولین مرحله قرار دارد مقایسه می کند و مشکلاتی برایش ایجاد می شود. من خود دیده ام که خیلی از افراد در این مرحله برایشان مشکلات زیاد روحی و حتی خانوادگی به وجود آمده است.
این خطر بزرگی است و بنا بر این هم در متون تاکید شده که حتی المقدور باید مراحل سیر الی الله همراه با استاد باشد تا انسان را مرحله به مرحله و منزل به منزل راهنمایی کند و سالک تنها نباشد.
بله وقتی انسان احوال صالحین را می خواند حالی دگرگون پیدا می کند، اما برای حرکت کردن و وارد شدن در منظومه های گوناگون سلوکی انسان حق ندارد آن هم احوالات غیرمعصوم را بر زندگی خودش تطبیق و بعضاً تحمیل کند. بدین جهت بوده است که در کهکشان نیستی سعی شده که سال به سال از زندگی مرحوم قاضی نوشته شود و این خط سیر زمانی سلوک ایشان در اختیار خواننده قرار گیرد.
درباره سخن گفتن شاگردان و اصحاب مرحوم آقاسید مرتضی کشمیری درباره کرامات ایشان در رمان می گفتید و نکته ای که علامه قاضی درباره مهم ترین کرامت این شخصیت مطرح کرد!
مرحوم آقا سیدمرتضی کشمیری شخصیت برجسته ای در تاریخ تشیع است. ایشان بسیار اهل عبادات و ریاضات شدید بوده است. نکته دیگر در جامعیت ایشان در علوم مختلف است. پس او شخصیت کمی نبوده است. اما نکته این است ساحت معرفتی مرحوم کشمیری و آیت الله قاضی به این علت در کتاب تصویر شده تا نشان داده شود که طبقاتی که در سلوک الی الله وجود دارد باهم متفاوت می باشد.
ممکن است در یک تجلی شخصی اسم ممیت الهی شود و یا تجلی اسم حی الهی و دیگر اسماً حضرت حق، اما این همه حجاب است و فرد باید از آنها گذر کند روح مرحوم آقای کشمیری بسیار عظیم است اما نکته این است که واقعیت و طراز در منظومه های سلوکی چیست؟ ممکنست کسی در این درجات عبادی با آبروی بسیار در مملکت دوده حضور داشته باشد، اما ممکنست بسترهای معنوی و بلند تری در نفوذ و فنای در مقامات دوده علیهم السلام وجود داشته باشد که شایسته است آنها نیز در تیررس بررسی قرار گیرد. قسمتی از رمان اصالت دادن به کرامات خاص را نفی می کند و این بدان دلیل طراحی شده که مسئله کرامات مطلقاً نباید موضوعیت پیدا کند.
ویژگی قابل تأمل در مکتب سلوکی نجف این است که حتی در طبقات شهودی و نه فقط کرامات، قدرت هایی مثل طی الارض، کشف ضمائر و… وجود دارد که مربوط به طبقه برزخی انسان و عالم مثال است. در نگرش این مکتب اگر کسی بتواند وارد طبقات بالاتر شود مکاشفاتی برای او رخ خواهد داد که هم عقلانی است و هم روحانی، اما مسافر توحید باید حتما آنها را درنظر نگرفته و پشت سر بگذارد. این خاصیت خاص الخاص مکتب نجف اشرف و روح توحیدی عمیقی است که این مکتب از درگاه دوده علیهم اسلام در حال ارائه ی آنست.
تجلی در عمده موارد حجاب است و این نکته بسیار دقیقی در عرفان اسلامی است و البته راهگشا هم هست. حال هرگونه تجلی که می خواهد باشد. ممکنست در یک تجلی شخصی اسم ممیت الهی شود و یا تجلی اسم حی الهی و دیگر اسماً حضرت حق، اما این همه حجاب است و فرد باید از آنها گذر کند. آن گفت و گو در رمان هم برای این درج شده که هرچند مرحوم آیت الله سیدمرتضی کشمیری شخصیت برجسته ای بوده اما مشخص نیست خود ایشان برای این امور اهمیتی قائل شده باشد، اما ما باید بتوانیم از این فکت های تاریخی استفاده درستی بکنیم و دوائر سلوک الی الله را در حد بضاعت مطابق با آموزه های دوده علیهم السلام ارائه دهیم که آنان پیش قراولان و والیان مملکت های غیبی هستند.
در ادامه صحبت از اصلی ترین کرامت مرحوم کشمیری باید اشاره کنم که به زعم من یکی از لایه های معنایی رمان بسط این ایده است که اولیای خدا اگر صاحب قدرت و متصرفاتی در نظام علی و معلولی جهان مادی هستند آنرا در جهت خیر مردم به کار می برند. فی المثل در یکی دیگر از فصل های رمان می خوانیم که همسر علامه قاضی از ایشان انگور طلب می کند. علامه نیز چون وجهی در اختیار نداشت، انگور را از خدا طلب کرد اما در همان فصل آیت الله قاضی برای دفع شر «قاسم فاسق» از سر مردم متوسل به قدرت تصرف خود می شود. این نکات ریز تبلیغی است که متأسفانه پیش تر نویسندگان کمتر به آن توجه می کردند. ضمن اینکه همه اینها در بستر رمان و داستان شکل می دهد و جذابیت قصه موجب می شود تا مخاطب ناخودآگاه این نکات را دریابد.
اولیای الهی در اسفارشان یا در هر موقعیتی که قرار دارند، یا به بالا نگاه می کنند یا به پایین و آنهایی که کارکشته و توحیدی بوده و به آن هرم اصلی حقیقت توجه دارند، نسبت خودشان را برای بروز کرامات و ابراز آنها با آن قله ی هرم – که روح تعبد و جوهره انسایت باشد – می سنجند. در جایی که تعبد وجود داشته باشد، ممکنست کرامات را از خود بروز دهند اما جایی که این تعبد وجود نداشته باشد، از این کار پرهیز می کنند.
در نگرش مکتب نجف اگر کسی بتواند وارد طبقات بالاتر شود مکاشفاتی برای او رخ خواهد داد که هم عقلانی است و هم روحانی، اما مسافر توحید باید حتما آنها را درنظر نگرفته و پشت سر بگذارد اگر در طریق سیر سلوک فردی و اجتماعی اولیای توحیدی و بزرگان مکتب نجف اشرف از مرحوم ملاحسینقلی همدانی گرفته تا مرحوم آیت الله قاضی، مشاهده کنید که چه ارزشی برای متعبد بودن انسان قائل شده اند، آنگاه کرامات معنا شده و از آنها رمزگشایی می شود. به همین خاطر دلیل طلب انگور از خدا به علت احتیاج همسر هم در دایره رضای الهی وارد می شود و در این طلب هم تعبد وجود دارد و بندگی بروز و ظهور پیدا می کند. اما در جایگاهی که ظهور کرامات به مفهوم مصطلح است مثل ماجرای قاسم فاسق و… در این رمان (که سندیت تاریخی هم دارد) بازهم ما مدلی از تعبد را کشف می نماییم. مرحوم قاضی در این مرحله هم تعبدی را به خرج می دهد که مظهریتی برای اسم حی حق تبارک و تعالی است. بروز این عمل از طرف ایشان بدین دلیل است که یک نفر دیگر مقرر است به این دایره معنوی متصل شود. این روش انبیای الهی است. علت معجزات انبیا نیز همین بود و آنها نه جهت استفاده شخصی که برای بیدار کردن مردم و انتقالشان در راه حقیقت، به اذن خدا از این امکان بهره می بردند.
اما درخصوص عدم توجه به این مسائل باید اظهار داشت که جریان شیطان در ساحت های مختلف بروز و ظهور پیدا می کند و یکی از بسترهای جریان سازی هم همین منازل تحول و ارتقای انسان هاست. خوش خیالی است اگر فکر نماییم که شیطان برای این منازل سلوکی برنامه ای ندارد. شیطان با مراتب مختلف و برنامه هایش به این ساحت ها نیز ورود پیدا کرده و حقیقت را منحرف می کند. توجه نکردن به جوهره تعبد در بستر فضای سیر و سلوک الی الله می تواند از با اهمیت ترین استراتژی های جریان شیطان باشد. کسانی نیز ممکنست در ماجرا قلم بزنند و خود ندانند که قلمشان در چه بستری حرکت می کند و به این انحراف دامن بزنند، و من قویاً از خداوند طلب می کنم و کرده ام که این قلم شامل این لطمه ها نباشد و به عنایت مولی الموحدین مقابل السلام در این امر امیدوارم.
در صفحه ۱۱۵ رمان اشاره شده که مرحوم سید مرتضی کشمیری از علامه قاضی درخواست نمود تا ابن عربی صوفی مسلک سنی و مثنوی را نخواند. نتوانستم سند این سخن را در انتهای کتاب پیدا کنم. این مساله مستند به کدام منبع است؟ اما اگر حقیقت دارد دلیلهای مرحوم کشمیری چه بود برای این پرهیز؟
مطلب مستند است به کتاب «صفحات من تاریخ العلام فی نجف الاشرف» یا همان «آیت الحق» جلد یکم صفحه ۲۷۷ مراجعه فرمائید البته این سند مثل اسناد دیگر در انتهای کتاب آمده اس. این رویه ای بود که برخی علما داشتند و همچنان نیز مطرح است. این نگرشی قدیمی و سنتی در حوزه های علمیه و فضای عرفانی بود و بر اثر این نگرش بعضاً تقابلی بین عرفان و حدیث و فهم سنتی از دین ایجاد می شد که به نظرم در مقسم آن نیز باید دقت کرد و مرحوم مجلسی اول که عالم بزرگی بود در این تقسیم گام های خوبی را برداشت.
علمای ما تلاش کردند تا نگرش عرفانی و نگرش دینی را نسبت به هم تفکیک دهند. ابن عربی، مولوی و امثالهم در شکل ظاهری سنی مذهب بودند و ما فرض می نماییم که تقیه هم نمی کردند. بنا بر این نگرش علمای شیعی بر این بود که ما نباید در خانه دوده را رها کرده و بجای دیگری برویم. ما در این گفت وگوی کوتاه نمی توانیم به بیان این شکاف بزرگ تاریخی پرداخته و قضاوتی درباره آن ارائه دهیم. نکته این است که شخصیت هایی مانند مرحوم سیدمرتضی کشمیری و… که فقیهان بزرگ مکتب دوده هم بودند، دیدگاهشان این بود که ما بجز تاریخ و بیانات دوده علیهم السلام نیاز به معرفت شناسی دیگری نداریم. خیلی از بزرگان مکتب نجف بر این روایات و آیات که الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ و الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ، فَخُذِ الْحِکْمَةَ وَلَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ و… ظرائفی را در کلام امثال ابن عربی و مولوی می یافتند که به نظرشان می آمد بیان کننده ساحت های باطنی دین است و راهگشاست.
انگیزه من این بود که محتویات مکتب معرفت النفس را تا حدی که قابل ارائه در فضای عمومی است و قابلیت انتشار دارد و البته از بضاعت ناچیز من خارج نیست، طلیعه ها و مباحث نظری اش تا حدی ارائه شود همانطور که گفتم ما در مرحله قضاوت نیستیم. این میان نکته جالب این است که سید علی قاضی ولو اینکه خودشان «فتوحات مکیه» و «مثنوی معنوی» را می خواندند و از آن استفاده می کردند، اما هیمانی که مکتب دوده روی ایشان سایه انداخته بود، تمام این مطالب را نیز زیر پروبال خودش می گرفته است. به عبارتی اگر او از تعدادی از کلمات ابن عربی یا مولوی استفاده می کرد به این علت بود که آنها را کلمات دوده می دانست. نه اینکه اینها واقعاً از لسان دوده خارج شده باشند، منظورم از حیث حکمتی است که بر زبان آنها جاری شده و مرحوم قاضی نیز از آن استفاده می کرده و رشحاتی از فهم مدارهایی باطنی از کلمات حکیمانه آل الله را در آن می یافته است.
به نظر حقیر مرحوم قاضی از این کلمات که استفاده می کرد قائل به اصالت شان نبود. یعنی مقصودش این نبود که مثلاً قٰرآن را به کناری بگذاریم و فتوحات بخوانیم و این مطلب تلاش شده است که در کهکشان نیستی با شواهد و اسناد محکم ارائه شود و این نگرشی عقلانی است که قابلیت ارائه به جهان اسلام را هم دارد.
کشفی که در صفحات ۲۰۹ و ۲۱۰ از آن سخن به میان آمده مستند است؟ یا برمبنای ضرورت های روایی به رمان افزوده شده؟
این کشف ناظر به جریانی است که هنگام حرکت مرحوم قاضی از مسجد سهله به مسجد کوفه پیش می آید. این جریان مستند است به نوشته پسر ایشان و اتفاقاً در منبع اصلی هم با همین جزئیات نوشته شده است و اجمالا عناصر خیالی که لازمه ی رمان است به آن اضافه شده است. بخش قابل توجهی از فضای توحید افعالی را می توانیم در این کشف ببینیم و تطبیق نماییم. یک نکته ی مهم که در اسلوب و شاکله ی کهکشان نیستی باید مد نظر گرفته شود این است که تلاش شده بزنگاه هایی مهم که ساختار کلی رمان را تشکیل می دهد، بزنگاه هایی باشد که استنادات تاریخی قوی و محکمی دارد.
درویشی که ابتدای کتاب از آن سخن به میان می آید از اوتاد علامه قاضی بود؟
ظاهراً مرحوم آقای قاضی بخش عمده ای از مراحل سلوکی شان را در تبریز نزد پدرشان و مکتب امامقلی نخجوانی طی کرده بودند. بعد از انتقال به نجف آن درویش سر راه ایشان قرار می گیرد. بله این درویش هم شخصیتی واقعی بوده و پسر مرحوم قاضی بر وجود او صحه گذاشته است و این نقل با جزییاتش در کتاب وجود دارد و البته مقداری خیال پردازی داستانی نیز به آن اضافه شده است.
ظاهراً مرحوم قاضی مدتی از ایشان استفاده می کرد، اما درباره اینکه او از اوتاد ایشان بوده یا خیر، بستگی به این دارد که تعریف ما از حقیقت استاد چه باشد؟ تعدادی از قرائت ها در تاریخ زندگی مرحوم قاضی معتقدند ایشان بعد از انتقال به نجف دیگر استاد به آن معنا نداشتند و حتی ایشان با سید احمد کربلایی و سید مرتضی کشمیری و در بعضی از نقل ها شیخ محمد بهاری هم مصاحبت داشته و این شخصیت ها در اصل پیر صحبت علامه بوده اند و البته بنده تا حدی معتقدم که این نگاه برخاسته از عدم اطلاع از محتویات خاص مکتب معرفت النفس است که به نظر می رسد مرحوم قاضی بطور ویژه آنها را از سید احمد کربلایی ستاندن کرده باشد. والله عالم
ناگفته نماند که این درویش حداقل کارش این است که مرحوم قاضی را به اساتید بعدی حوالت می دهد و تحمل این امر را برای ایشان که نسبت به تصمیم ماندن در نجف، باید به مشیت خدای تبارک و تعالی راضی باشد آسان می کند. من گزاره های تاریخی بیشتری پیدا نکردم که میزان استفاده علامه از او چقدر بوده، اما از نظر زمان سلوکی و تاریخی به فضایی که در کتاب ترسیم شده می توان اعتماد کرد.
در رمان بجز شرح ایده های اصلی علامه قاضی مثلاً طریق احراق و… غیر مستقیم آموزش های اخلاقی متنوعی به مخاطب داده می شود. آیا رمان نوشتن برای شما یک روش تبلیغی است؟
انگیزه من این بود که محتویات مکتب معرفت النفس را تا حدی که قابل ارائه در فضای عمومی است و قابلیت انتشار دارد و البته از بضاعت ناچیز من خارج نیست، طلیعه ها و مباحث نظری آن تا حدی ارائه شود. پس در خیلی از محتوای کتاب بوسیله فکری مرحوم علامه طباطبایی بعنوان یکی از جریان سازهای این مکتب در ایران استفاده شده است. و البته معتقدم در همین زمینه و ساختار می توان حرف هایی را به مخاطب انتقال داد و او را به سمت حقیقت راهنمایی کرد که هنوز جای کار بسیار دارد.
نویسنده ای مثل من که شاید بضاعتی بیش از این نداشته باشد، این بهترین دستاورد است که مخاطب بعد از مطالعه کتاب عزمی حرکتی را در خود حس کند. بدین سبب من این شیوه را تبلیغی و البته بسیار بکر می دانم. باتوجه به استقبالی هم که از این رمان شد باید حتما از این موقعیت بهره برداری نمود تا معارف ناب دوده و اولیای الهی به دست مردم برسد.
برنامه های آینده شما برای نوشتن چیست؟
همانطور که اشاره کردم این شیوه تبلیغی است ولو اینکه دایره اش محدود باشد. درباره آینده نظرم این است که به قول معروف باید گذاشت تا این خون، شیر شود. اما فکرها و ایده های مختلفی را در ذهن دارم و امیدوارم که حق تبارک و تعالی توفیق حکاکی این ایده ها در قلب را عطا کند تا بتوانم آنها را روی کاغذ بیاورم. نگارش «کهکشان نیستی» از باب دینی بود که نسبت به علامه قاضی احساس می کنم. ایشان هرچند که بطور ظاهر از دنیا رفته اند، اما عنایتشان بر سر تمامی دوستدارانشان به صورت محسوس مشاهده می شود. امیدوارم روح امیرالمومنین (ع) و خود مرحوم قاضی پشت خطوط این رمان جلوه کرده و مخاطبان را به سمت باطن نجف اشرف و اسرار معارف دوده علیهم السلام متوجه کند.
منبع: persiblog.ir
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب