توسط انتشارات هیلا؛
پنجمین كتاب رمان ژانر انتشار یافت، داستان چمدان مشكوك در راه آهن
به گزارش پرسی بلاگ رمان بی تابوت نوشته لیلا زارع توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش پرسی بلاگ به نقل از مهر، پنجمین عنوان از مجموعه «رمان ژانر» با عنوان «بی تابوت» نوشته لیلا زارع اخیرا توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شده است.
كتاب های مجموعه رمان ژانر مقرر است احیاكننده ژانرهای فراموش شده رمان فارسی باشند و عناوینش در گروه های ژانری تریلر، ترسناك، فانتزی، جنایی و علمی _ تخیلی قرار دارند. قبل از این، ۴ رمان «مرد دیوانه»، «جمجمه جوان»، «خاك آدم پوش» و «كاج ها وارونه اند» از این مجموعه انتشار یافته اند. دبیر این مجموعه محمدحسن شهسواری است.
رمان «بی تابوت» در ژانر جنایی نوشته شده است. لیلا زارع نویسنده این اثر، پیش تر در رمان «جمجمه جوان» از همین مجموعه، بخت خویش را در زمینه پلیسی نویسی آزموده و حالا دومین رمان پلیسی خویش را نوشته است.
داستان «بی تابوت» در بستر زمانی ایام عید نوروز در شهر تهران جریان دارد. شهر خلوت ترین روزهای خویش را پشت سر می گذارد اما ایستگاه راه آهن یكی از شلوغ ترین اماكن تهران است. در این ایستگاه پلیس چمدانی را پیدا می كند كه جنازه مثله شده زنی در آن است. بدین سان سروان روزبه افشار مامور پیدا كردن پاسخ معمای این چمدان و زن كشته شده می گردد...
در قسمتی از این كتاب می خوانیم:
پیرمرد گیج شده بود، سرش بین بهمنی كه حالا از اتاق بیرون رفته بود و افشار كه همان جا ایستاده بود می چرخید. بعد راه افتاد طرف خروجی. افشار هم دنبال سرش رفت. بهمنی جلو ورودی اتاقی آن طرف سالن ایستاده بود. پیرمرد اظهار داشت: «دختر كوچیكمه.»
بهمنی تقه ای به در زد و دستگیره را كشید. پیرمرد خودش را رساند به او. افشار نگاهی به سالن نیمه تاریك و خاك گرفته انداخت و دنبال سر آنها رفت. بهمنی رفته بود داخل. پیرمرد هم همین طور. بوی سم غلیظ تر به مشامش خورد. وقتی افشار وارد شد جا خورد؛ آدمی مچاله شده با سری تراشیده گوشه اتاق روی تشك زردی یك وری پشت به آنها خوابیده بود. كنار دستش زنی بلاتكلیف ایستاده بود، انگار باز شدن در مجبورش كرده بود بایستد. اگر پیرمرد دو بار تاكید نكرده بود آن موجود مچاله دخترش است، افشار نمی توانست این را بفهمد. از دختر فقط پوست حساس و نازكی باقی مانده بود كه روی استخوان های كج و معوج شده اش كشیده شده بود. كنار تشك لیوانی فلزی و چند بسته قرص گذاشته بودند. افشار جلوتر رفت و به نام قرص ها نگاه كرد. آن قدر به اسم داروهایی كه در كاغذ كشف شده از چمدان نوشته شده بود دقت كرده بود كه حالا با یك نگاه می فهمید هیچ كدام از قرص های كنار تشك اسمشان شبیه نام داروهایی كه در خاطر سپرده نیست. پرسید: «مشكلش چیه؟»
زن به حرف آمد: «از گردن به پایین فلجه!»
این كتاب با ۲۰۸ صفحه، شمارگان ۹۹۰ نسخه و قیمت ۱۸ هزار تومان انتشار یافته است.
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب