نگاهی به كیمیا پرورده حرم مولانا به مناسبت روز بزرگداشت شمس

مرور نقادانه ماجرای ازدواج و مرگ كیمیا و روابط داخلی بیت مولانا

مرور نقادانه ماجرای ازدواج و مرگ كیمیا و روابط داخلی بیت مولانا

پرسی بلاگ: نویسنده كتاب كیمیا پرورده حرمِ مولانا  سعی كرده تا با برابرنهادنِ مدارك و مستنداتِ تاریخی تصویری واقعی از شمس و مولانا، ماجرای ازدواج و مرگِ كیمیا خاتون را تا حد امكان ارائه نماید.



خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: مهدی نزاكتی علیزاده
كتاب «كیمیا» نوشته دكتر غلامرضا خاكی به موضوعی تاریخی می پردازد كه در سال های اخیر به جهت چاپ و انتشار رمان هایی با این موضوع، مطرح و با عنایت به انتشارِ مكررِ این كتاب ها و خوانشِ آنها توسطِ قشرِ وسیعی از جامعه این پرسش ها را پیش می كشد كه اولا این رمان ها یعنی كیمیا خاتون، دختر رومی و ملت عشق تا چه حد به ماجرای تاریخی پای بند بوده اند و در ترسیمِ چهره واقعیِ شمس تبریزی، مولانا جلال الدین محمد بلخی و كیمیا دخترِ جوانی كه در دوره محدودی همسرِ شمس تبریزی بود، موفق بوده اند؟ چقدر از واقعیت بهره داشته اند و چقدر محصولِ خیال پردازیِ نویسندگانی هستند كه ماجرای كیمیا و دیگر زنانِ حاضر در حرمِ مولانا را با معیارهای امروزی می سنجند.
ثانیا اگر عناصری از خیال و داستان پردازی در نوشتنِ رمان ها بنا به طبیعتِ كارِ هنری دخیل بوده اند، اصلِ ماجرا چه بوده و چه اتفاقاتی در آن دوره حادث شده است؟ خصوصاً كه نقش آفرینانِ این روایت، دو تن از مهم ترین شخصیت های عرفان اسلامی هستند.
عرفانِ اسلامی و شاخه های مختلف و متنوعِ آن حدودا از دو سده بعد از اعلامِ رسالت توسط پیامبرِ اسلام به آهستگی نُضج و شكل گرفت و در طول بیشتر از هزار و دویست سال در سرزمین های مختلف و با آداب و نحله های گوناگون رشد و نمو یافت.
عمومِ گرایش هایِ عرفانی نوعی انزوا طلبی اجتماعی را با خود به همراه داشته-گرچه بعضی از آنها نیز چنین نبوده اند- و با عنایت به نوعِ مراسمات و رتبه بندیِ مفهومی از سطح به عمق، نیاز به طیِ طریق و سلوكِ مداوم داشته و از همین رو بیشتر برای دایره خواصِ هر طریقت، قابلِ بیان و ارائه بوده و نوعی پرده پوشی و عدمِ آشكارگی در رفتارها، اعتقادات و آیین های خود داشتهاند.
در پرده سخن گفتن و اعتقاد به لایه بندیِ معنا چیزی است كه در كلامِ عرفانی نمودِ بسیار دارد و تا محرم اسرار نباشید و مراتبِ تزكیه نفس را طی ننمایید گوشتان جایِ پیغامِ سروشِ ایشان نخواهد بود، پس این مساله سبب شده است كه كتبِ تاریخیِ در رابطه با عرفا و صوفیان بیشتر مناقب نامه هایی باشند كه اوصافِ بزرگانِ عرفان را بیان كرده و لزوما خود نیز به تاریخ به معنایِ شرحِ امور واقع پایبند نباشند و این مساله كارِ مطالعاتِ تاریخی در این عرصه را پیچیده تر می سازد.
عرفان، از منظرِ فلسفی عموما پدیده ای زبانی-بیانی است. پدیده ای زبانی كه معتقد می باشد لایه هایِ مختلف دارد پس با عنایت به آنكه زبان، بیان یا تصویری برای نمایشِ واقعیت-هستیِ شكل یافته- است، می توان چنین نتیجه گیری كرد كه عرفان معتقد می باشد كه واقعیت نیز دارای سطوح و لایه های مختلفی است كه معنا در هر لایه نمایشِ یك سطح از واقعیت است.
این مساله در گفتارهای شمس در خصوصِ بیانِ موضوعات به زبانِ خودش كه منجر به تكفیرش می شود به خوبی نمایان است (اگر تحت الفظ فهم كنم، آنرا نشاید كه بحث كنم و اگر به زبانِ خود بحث كنم، بخندند و تكفیر كنند (مقالات شمس)، این مطلب از آن حكایت می كند كه طریقت ها، آیین ها و رویه های فكری كه مبتنی بر «معنا» هستند، لاجرم بایستی واقعیت را سطح بندی و از سطح به عمق رده بندی كنند، لایه بندی ای كه در وحدتی وجودی نسبت به هم قرار می گیرد (لایه های مختلفِ واقعیت در نهایت یك چیز را به نمایش در می آورد) اما فهمِ «سطح» در دركِ عموم و فهمِ «عمق» در فهمِ خواص است ولی نكته در آنجاست كه این كُنش نسبت به واقعیت، طبیعتا واقعیت را محدود، مخفی و نامشخص می سازد.
به عبارتی كنشِ معنا سازی سطح بندی شده، مبتنی بر واقعیتِ لایه بندی شده و نتیجتا مخفی سازی لایه های مختلف و درونیِ واقعیت است. این مطلبی است كه هماره در زندگی عارفان و صوفیان و... كه رویه هایی مبتنی بر معنا دارند پدیدار می شود بدین جهت این رویه طبیعتا از شفافیت می گریزد چون بقا و ابتنایِ آن در عدمِ شفافیت است.
اینجا مساله ای ساختاری در مطالعات تاریخی كه با هدفِ شفافیت بخشی به مباحثِ عرفانی یا زندگی عرفا و صوفیان تدارك می شوند شكل می بندد و آن گریزِ واقعیت از وضوح و تمایز است برای اینكه مولف می خواهد «چیزی را كه از شفافیت می گریزد شفاف كند.»
با تمامِ این تفاصیل، نویسنده كتابِ «كیمیا پرورده حرمِ مولانا» اهتمام كرده تا با برابرنهادنِ مدارك و مستنداتِ تاریخی تصویری واقعی از شمس و مولانا، ماجرای ازدواج و مرگِ كیمیا خاتون و روابطِ داخلی بیتِ مولانا، یعنی همسر و پسرانش تا حدِ امكان ارائه كند.
این كتاب شامل پنج فصلِ اصلی است كه در فصل اول، به معرفی اجمالی از شمس تبریزی می پردازد. در فصل دوم ماجرایِ دیدارِ شمس و مولانا تا نخستین خروجِ شمس از قونیه را تعریف می كند، در فصلِ سوم بازگشت مجددِ شمس به قونیه، در فصل چهارم، ماجرایِ ازدواجِ شمس و كیمیا و جدایی و مرگ كیمیا و نهایتا در فصلِ پنجم، خروجِ مجددِ شمس از قونیه و ناپیدا شدنش برای همیشه را بازگو می كند.
از خاصیت های اصلی این كتاب پیوست مفصلی است كه در حدود 300 توضیحِ تكمیلی، برای مطالب، ادعاها و مستنداتِ مربوط به مباحثِ موجود در متن را به تفصیل شرح و بسط داده است و بدین جهت می تواند نمونه ای از پژوهش ِ تاریخی در حوزه ای نه چندان روشن اما مهم و موثر در تاریخ هزار ساله ایران باشد.
و اما برخی نكات، خاصیت ها و نقدهایی در خصوصِ متن:
استناد تاریخی به منابع دست اول
مهم ترین خاصیت این كتاب بررسی تاریخی و مستند واقعه ای است كه ظاهرا منابعِ دستِ اول چندانی جهت بررسی آن وجود ندارد.
مقالاتِ شمس مجموعه نوشتارهایی از زبانِ شمس و درباره اوست كه توسط دیگران نگاشته شده و كتاب های مناقب العارفینِ افلاكی و رساله سپهسالار نیز سال ها بعد نگاشته شده اند و چون آفرینش آنها به دستور و سفارش بوده برخی ناواقع نمایی ها در خود دارند (چنانكه در جاهای مختلف توسط مولف سعی شده است تا آنها را مطرح كند) اما در نهایت مولف اهتمام كرده با بیشترین استناد به منابعِ مربوطه تصویری نسبتا واضح از آنچه اتفاق افتاده (یا بهتر بگوییم آنچه اتفاق نیفتاده است) ارائه دهد.
از دیگر خاصیت های این كتاب، نگاهِ انتقادیِ مولف نسبت به منابع و روایاتِ ایشان است. روایاتی كه بنظر می رسد بر اساسِ تمایلاتِ سفارش دهندگان- بطور مثال كتاب افلاكی به سفارشِ نوه مولانا نگاشته شده است- تحت تاثیر قرار گرفته باشد پس مولف با سئوالاتِ پرشمار در هر بخش، روایاتِ مطرح شده را به نقادی می گذارد و ذهنِ خواننده را با این سوالات درگیر میكند.
ارایه تصویری كلی از شخصیت و اندیشه های شمس
به جهتِ مشخص نبودن یا غیرِ دقیق بودنِ منابعِ دستِ اول در این عرصه، برداشت ها و اتفاقاتی كه درباب زندگی و ازدواج شمس یا ارتباط شمس و مولانا حادث شده منوط به برداشتی كلی نسبت به اندیشه عرفانی، مبانی نظری و اندیشه های شمس است.
طبیعی است كه مخاطبِ با شناختی دقیقتر بتواند تشخیص دهد كه این برخورد یا عبارت در اندیشه عرفانی یا گفتارِ شمس جای دارد یا خیر؟ پس در فصل اول كه اختصاص به معرفی شمس دارد، می شد، اندیشه عرفانی و تفكراتِ شمس و مولانا را كه خود پایه گذارِ دیدگاهی در عرفان بودند به تفصیلِ بیشتری تشریح نمود. دیدگاه هایی كه بعدا طریقتی را شكل داد كه به مولویه معروف شد و با دیگر طریقت های صوفیانه هم عصر خود تفاوتِ بسیار داشت.
درباره طریقت مولویه با آنكه در چند جای كتاب از آن نامبرده شده اما توضیحی درباره آن داده نشده در حالی كه به نظر می آید، ارائه توضیحاتی در این خصوص به وضوح بیشتر برای مخاطب در دركِ ابعادِ نظری این طریقت كمك نماید. این طریقت، كه ایجاد آنرا به پدرِ مولانا نسبت می دهند و بطور كلی از روال های معمولِ صوفیه مانند خانقاهِ مرسوم یا رویه خرقه پوشی و... به دور بود تاثیرِ شایانی در تداومِ رویه عرفانی مولانا در طولِ تاریخ داشته است. (به طورِ مثال نوه مولانا امیر عارف، فرزندِ سلطان ولد، پسرِ بزرگِ مولانا كلِ عمرِ خودرا برای گسترشِ این طریقت در مناطقِ مختلفِ جغرافیایی صرف كرد) همین طور دیدگاهِ ویژه ای كه مولانا خود بدان قایل بود و در مولویه نیز شایع گشت وصل و دركِ معبود از طریقِ جذب و آیین سماع بود كه نقشِ كلیدی در آیین های آنان داشت و نكته حایز اهمیت، حضورِ زنان در این برنامه های معنوی و سماع هاست. گرچه به این مساله در كتاب اشاره شده است ولی برای نمایش دورنما یا پهنه دیدگاه نظریِ مولانا و مولویه نسبت به جایگاهِ زن لازم است تاكید و توجه بیشتری در این خصوص صورت گیرد.
ارائه تصویری كلی از وضعیت اجتماعی-سیاسی و موقعیتِ زن در آن دوره
درست است كه اندیشه عرفانی و در ورای آن، اندیشه دینی مدعی است كه ماهیتی فرازمانی دارد و حقایقی را ارائه می دهد كه وابسته به زمان و مكان نیستند اما چنانكه می دانیم حتی دركِ مفاهیم در زبانِ روزمره نیاز به شناخت بسترِ اجتماعی و بازی های زبانیِ جاری در آن دوره دارد. شمس، مولانا و كیمیا در قرن هفتم هجری و در اوج حكومتِ تركانِ سلجوقی و در دوره ای كه مكاتبِ عرفانی در قونیه-كه پایتختِ سلجوقیان است- رشدِ زیادی كرده بود، می زیستند و این موضوع، اهمیتِ ویژه ای دارد.
مولوی در پایتخت ساكن است و شمس نیز در این دوره به او ملحق می شود. غیر از یك جمله كه مولوی نسبت به فرزندِ خود او را متشابه به سلجوقیان می كند- و توضیحی در بخشِ پیوست ها- جایِ دیگری به دوره و زمانه ای كه ایشان در آن می زیستند، اشاره ای نمی گردد. در حالی كه خصوصاً در تحقیقاتِ تاریخی ضرورت ارائه تصویری كلی از زمانه و شرایط اجتماعی-سیاسیِ هر دوره ضروری به نظر می آید.
این سوژه در اشاراتی به جایگاهِ زن در آن دوره و نوعِ زیستِ زنانه در آن زمان نیز شایانِ توجه است، اینكه زنان در قرنِ هفتم و در قونیه چگونه می زیستند و چه جایگاهی در مناسباتِ اجتماعی-خانوادگی و حتی عرفانی و معنویِ آن دوره داشته اند روشنگر موضوعی است كه كتاب در آن بستر شكل گرفته و اهتمام در اثباتِ مدعایِ خود دارد.
نگاهِ بی طرف نسبت به ماجرای كیمیا
واقعیت آن است كه مولف نسبت به خیال پردازی های رمان ها و بد جلوه دادنِ شخصیت و مسلكِ شمس ناراحت است و این مساله را در نوشتنِ متن و انتخاب تیترها می توان دید. تیترهایی چون «عشوه گر چموش» یا «زیبای بداخلاق» از این گونه اند.
گو اینكه در هر صورت، هر متنی یا اندیشه ای سویه ای جهت گیرانه به سمتِ موضعی می تواند داشته باشد- كه البته بهتر است به طورِ شفاف بیان شود- ولی در متونی كه به صورتی دیدگاه پدیدارشناسانه نسبت به تاریخ دارند و نمی خواهند مخاطب را گرفتار پیشفرض كنند بیانِ موضوعات و مستندات بطور شفاف و تصمیم گیری و قضاوت را به مخاطب واگذاردن روش مناسبتری به نظر می آید.
فهمِ بینامتنی
یكی از كارهایی كه برای دركِ مفاهیم یك دوره تاریخی می توان داشت بر رسیدنِ مفاهیمِ یك متن با متن هایی هم زمانِ آن و در یك زیرمتنِ context تاریخیِ مشابه است. كاری كه بطور مثال داریوش آشوری در كتاب «عرفان و رندی در شعر حافظ» انجام داده است.
این روشِ هرمنوتیكی از آن جهت باارزش است كه برخی از مفاهیم و یا علتِ انجامِ برخی كارها در این مطالعه تاریخی معین نمی باشد و مولف با مطرح كردن پرسش از ماهیتِ این موضوعات از آنان در می گذرد و عملا پاسخی بدان ها داده نمی گردد. در این خصوص مواردِ مختلفی در متن وجود دارد كه از آن جمله می توان به بیان اعداد شانزده و پانزده در گویه ای از شمس در صفحه 77 و عدمِ اطلاع از معنایِ این اعداد اشاره نمود. اعدادی كه شاید در متن های مشابه در آن عصر معنایِ ویژه ای را متبادر می ساختند.
البته علاوه بر افلاكی و سپهسالار و مقالات شمس كه منابع اصلی مولف هستند، به مواردی از مثنوی نوشته فرزندِ مولانا سلطان ولد هم اشاره می كند ولی تعدادِ آنها محدود است.
توضیح درباره منابع
با توجه به اینكه امكان دارد خواننده این متن، شناختِ دقیقی نسبت به دامنه سوژه و منابعِ مورد استفاده مولف نداشته باشد با آن كه در پیشنگاشت توضیحاتی درباره منابع آمده اما بطور مشخص توضیح داده نشده است كه بطور مثال «مقالات شمس» چیست؟ مجموعه ای مقاله درباره زندگی شمس است؟ توسط چه كسانی و چه زمانی نگاشته شده است؟ چقدر مستند است و... البته در مورد استنادات نسخه هایِ مختلفِ آنها مبتنی بر نسخه هایِ موجود در موزه قونیه توضیحاتی داده شده اما در خصوصِ اصلِ ماجرا توضیحِ كافی ارائه نشده است. این مساله با عنایت به آنكه در جای جایِ متن به این اشاره می شود كه در این هنگام-در متنِ مقالاتِ شمس- احیانا روای فلان شخص است، برایِ خواننده ناآشنا با متنِ مقالات ایجادِ ابهامِ مضاعف می كند.
جزیی نگری
یكی از خاصیت هایِ اصلیِ متن، ارائه جزییاتِ نظری است، جزییاتی كه هم در ارائه مستندات و توضیحات و هم در طرحِ پرسش هایِ گوناگون و احتمالاتِ گاهی با فاصله از موضوع، اهتمام در شفافیتِ ماجرا و ادعاها دارد، در حالی كه بنظر می رسد در این ریزبینی، گاهی به كلیات به قدرِ كافی پرداخته نشده و اصلِ سوژه لابه لایِ جزییاتِ موضوعی گم می شود.
شاید اشاره ای به هدفِ هر فصل و توضیحی در خصوصِ مطلب و مدعایی كه در آن مقرر است بیان شود، تصویرِ واضحتری برای مخاطب ایجاد كند.
منطقِ روایت
مولف در مقابلِ روایت هایی كه كیمیا را دخترِ كرا خاتون همسرِ دومِ مولانا، از همسرِ قبلیش محمد شاه می دانند و او را بسیار زیبا و با كمالات نشان می دهند، روایتی را بیان می كند كه كیمیا را دختری پرورده حرمِ مولانا و حتی خدمتكارِ آن منزل می داند كه از طرفِ مولانا برای همسریِ شمس پیشنهاد شده و این اتفاق رخ می دهد. اما ازدواجِ شمس با این دخترِ معمولی چه توجیهی به لحاظ نظری و از نظرگاهِ شمس نسبت به زنان دارد؟ شمس این زن را به صفت خداوندی هم می خواند در حالی كه طبیعتا صفات و تعریفاتِ شایسته از آنِ زنی مانند كراخاتون است كه خود، دارای كمالاتِ زیادی است و مولانا از ایشان تعریف و تمجید نموده و بعدا نیز در طریقت مولویه جایگاهی بلند می یابد.
این سوژه از آنجا اهمیت پیدا می كند كه با عنایت به جایگاهِ بلندِ شمس تبریزی وقتی ایشان می پذیرد كه دختری جوان و معمولی را به همسری بپذیرد این كنش خود نمایان گرِ نگاهِ شمس نسبت به زنان است. چرا شمس از مولانا نمی خواهد كه زنی هم سطحِ او، هم به لحاظِ سنی و هم به لحاظِ معنوی برایش بیابد؟ یا مولانا خود چرا چنین نمی كند و دختری معمولی را كه خدمتكارِ خانه اوست، به شمس، پیشنهاد می كند؟
مساله اینجاست كه اگر روایتِ مولف را بپذیریم- كه البته به صورتی با لغو و ابطالِ نظریه های مطرح شده در رمان ها، به صورت سلبی مطرح شده و مستنداتی برای این ایده به طورِ ایجابی كمتر ارائه می شود- لاجرم باید بپذیریم كه شمس با تمامِ جایگاهِ معنوی ای كه داشته برای ماندگار شدنِ در قونیه با دختری معمولی پیوندِ ازدواج می بندد و نتیجه منطقیِ این روایت اینست كه شمس برای ازدواج با زنان، قایل به كمالاتِ معنوی، خُلقی و سنی نبوده است. البته طبیعتا ما نباید با معیارهای امروزی آن دوره را قضاوت نماییم ولی مساله اینست كه این روایت در بطنِ خود از نگاهی نسبت به زن حمایت می كند كه عملا مرتبه چندانی برای زن خصوصاً در ارتباط با مردان و ازدواج با ایشان قایل نمی گردد. سناریویی كه مولف می خواهد آنرا باطل كند.
این روایت البته با نگاهِ عارفان نسبت به موضوعاتِ جهانِ مادی و بی ارزشیِ آن در دیگاهِ آنان می تواند تطبیق داشته باشد ولی باز هم مابه ازای منطقیِ آن اینست كه زن را نیز جزوی از همینِ جهانِ مادی و موضوعی كم ارزش در نظر می گیرد پس باید توجه داشت كه صرفِ برخی تعاریفِ زبانی از زنان را نمی توان به عنوانِ كنشی برای جایگاهِ زن در نظرِ ایشان تلقی نمود و عملِ ایشان باید محلِ توجه واقعی باشد.
نتیجه گیری
كتاب كیمیا پرورده حرم مولانا ماحصل سال ها مطالعه و كند و كاوِ مولف در متونی است كه بایستی در طولِ این سده ها كه از ماجرا می گذرد تحلیل و نقد می شد ولی متاسفانه در جامعه ای كه تنها شمه یِ بی شمایلی از همه چیز را نگاه می دارد این كنش نسبت به مفاخرِ تاریخیِ آن نیز صورت نپذیرفته است. بدین سبب این متونِ تاریخی، بكر و دست نخورده باقی مانده و طبیعتا بایستی تحقیقاتی موشكافانه مانند كیمیا را ارج نهاد و مطالعه كرد تا این سرمایه عظیمِ تاریخی برایِ امروز، معاصر بماند و قابلِ گفت و گو با مردمانِ این عصر و زمان باشد.
كتاب «كیمیا پرورده حرم مولانا؛ روایت هایی از زندگی مشترك شمس تبریزی و كیمیا خاتون» نوشته غلامرضا خاكی در سال قبل به بهای ۳۵ هزار تومان توسط نشر هرمس در دسترس مخاطبان قرار گرفت.


منبع:

1398/07/07
18:46:32
5.0 / 5
5043
تگهای خبر: اجتماعی , كتاب , مراسم
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۲ بعلاوه ۳
پرسی بلاگ