توسط انتشارات پیدایش؛

قصه هایی از سرزمین روتاباگا چاپ شدند

قصه هایی از سرزمین روتاباگا چاپ شدند

به گزارش پرسی بلاگ كتاب ۲۳ داستان از سرزمین روتاباگا نوشته كارل سندبرگ با ترجمه فرزانه فرهنگ توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شد.



به گزارش پرسی بلاگ به نقل از مهر، کتاب «۲۳ داستان از سرزمین روتاباگا» نوشته کارل سندبرگ اخیرا با ترجمه فرزانه فرهنگ توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب یکی از عناوین مجموعه «کلاسیک های خواندنی» است که این ناشر چاپ می کند.
عناوین مجموعه «کلاسیک های خواندنی» طی ۱۰۰ سال قبل انتشار یافته اند و با هدف خوانش باردیگر محبوب ترین رمان های کلاسیک و با همکاری گروه مترجمین توسط این ناشر گردآوری و منتشر می شوند.
کارل سندبرگ شاعر و نویسنده این کتاب، متولد سال ۱۸۸۷ و درگذشته به سال ۱۹۶۷ است. او دو جایزه پولیتزر را یکی در سال ۱۹۴۰ و دیگری در سال ۱۹۵۱ در کارنامه دارد؛ بار اول برای مجموعه چهارجلدی آبراهام لینکلن و بار دوم برای دوره کامل اشعارش. سندبرگ قصه های روتاباگا را اوایل دوران پربار ادبی اش برای دخترهای کوچکش نوشت. او قبل از آن که شاعر شود، شیرفروش، یخ ساز، ظرف شور، فروشنده، آتش نشان و روزنامه نگار بود.
سندبرگ مجموعه داستان های روتاباگا را به سبک nonsence نوشته که از قرن نوزدهم شروع شده است. این داستان ها زمانی شکل گرفتند که سندبرگ گفتن قصه های داستان پریان را برای دخترهایش آغاز کرد. نخستین جلد از این مجموعه سال ۱۹۲۲ چاپ شد. جلد دوم هم سال ۱۹۲۳ با عنوان «کبوترهای روتاباگا» چاپ شد. سپس در سال ۱۹۳۳ مجموعه صورت سیب زمینی بدون تصویرگری منتشر گردید تا سال ۱۹۹۳ برخی از داستان های منتشرنشده سرزمین روتاباگا با عنوان داستان های بیشتری از روتاباگا چاپ و توسط پائول زلینسکی تصویرگری شدند. کتابی که نشر پیدایش ترجمه اش را چاپ کرده، از ۲۴ داستان کوتاه تشکیل شده است.
داستان های پریان، تا قبل از آن از اروپا آمده و پر از شاهزاده و شوالیه بودند؛ عناصری که برای کودکان آمریکایی قابل لمس نبودند. ازاین رو سندبرگ سرزمینی خیالی به نام کشور روتاباگا پایه گذاری کرد که داستان هایش در مزارع، ذرت، پیاده روها، قطارها و آسمان خراش ها رخ می داد.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
وقتی بالاخره دیپی به بالای تپه رسید و وارد کلبه هترک اسبه شد، اظهار داشت: «یک قصه برایم سرهم کن و بگو. قصه درباره چترها باشد. بالاخره تو همه جای کشور روتاباگا را گشته ای، چترهای زیادی دیده ای و چه چترهای فوق العاده ای! پس یک قصه مهم معرکه چتری برای من بساز.»
هترک اسبه کلاهش را از سر برداشت. دستش را پشت سرش برد و کلاه را روی قوز شانه اش گذاشت و به منظره بیرون نگاه کرد. نگاهی به دوردست، به پایین تپه بلند، به راه طولانی که از کلبه سراشیب شده و تا ده نان خامه ای رسیده بود، و آن گاه داستانش را شروع کرد.
«تابستان بود. پس از ظهر که به خانه رسیدم، از چارچوب در که وارد شدم، دیدم گوش تا گوش آشپزخانه ام تعدادی چتر نشسته اند. چترها همه کلاه حصیری به سر نشسته بودند و داشتند به همدیگر می گفتد کی هستند.
چتری که هر روز بامداد به ماهی ها نان کماج تازه می داد بخورند، ایستاد و گفت من آن چترم که هر روز بامداد به ماهی ها نان می دهد، نان کماج تازه.
چتری که ساعت ها را مجانی تعمیر می کرد، ایستاد و گفت من آن چترم که ساعت ها را تعمیر می کند، مجانی.
چتری که با رنده پوست پسته می کند و با پسته پوست کنده، چوب پنبه درست می کرد، ایستاد و گفت من آن چترم که پوست پسته می کند با رنده و درست می کند چوب پنبه با پسته پوست کنده.
این کتاب با ۱۸۴ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۴۲ هزار تومان انتشار یافته است.

1399/07/27
11:50:48
5.0 / 5
1946
تگهای خبر: بازار , ترجمه , فروش , كتاب
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۷ بعلاوه ۵
پرسی بلاگ